آيه « فسيرو في الارض فانظرو كيف كان عاقبت المكذبين» چه درسهايي بما مي دهد و براي افرادي كه اعتقادي به آخرت ندارند، چگونه مي تواند آخرت را ثابت كند؟
قرآن مجيد دورانهاى گذشته را با زمان حاضر و زمان حاضر را با تاريخ گذشته پيوند ميدهد، و پيوند فكرى و فرهنگى نسل حاضر را با گذشتگان براى درك حقايق لازم و ضرورى ميداند، زيرا از ارتباط و گره خوردن اين دو زمان (گذشته و حاضر) وظيفه و مسئوليت آيندگان روشن مىشود، در آيه فوق ميگويد: قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ ... خداوند سنتهايى در اقوام گذشته داشته كه اين سنن هرگز جنبه اختصاصى ندارد و به صورت يك سلسله قوانين حياتى در باره همگان، گذشتگان و آيندگان، اجرا مىشود در اين سنن پيشرفت و تعالى افراد با ايمان و مجاهد و متحد و بيدار پيشبينى شده، و شكست و نابودى ملتهاى پراكنده و بى ايمان و آلوده به گناه نيز پيشبينى گرديده كه در تاريخ بشريت ثبت است. آرى تاريخ براى هر قومى اهميت حياتى دارد، تاريخ خصوصيات اخلاقى و كارهاى نيك و بد و تفكرات گذشتگان را براى ما بازگو مىكند، و علل سقوط و سعادت، كاميابى و ناكامى جامعهها را در اعصار و قرون مختلف نشان مىدهد، و در حقيقت تاريخ گذشتگان آينه زندگى روحى و معنوى جامعههاى بشرى و هشدارى است براى آيندگان. روى اين جهت قرآن مجيد به مسلمانان دستور مىدهد برويد در روى زمين بگرديد و در آثار پيشينيان و ملتهاى گذشته و زمامداران و فراعنه گردنكش و جبار دقت كنيد، و بنگريد پايان كار آنها كه كافر شدند، و پيامبران خدا را تكذيب كردند و بنيان ظلم و فساد را در زمين گذاردند، چگونه بود؟ و سرانجام كار آنها بكجا رسيد؟. آثار گذشتگان، حوادث پند دهندهاى براى آيندگان است و مردم مىتوانند با بهرهبردارى از آنها از مسير حيات و زندگى صحيح آگاه شوند. جهانگردى (سير در ارض) آثارى كه در نقاط مختلف روى زمين از دورانهاى قديم باقى مانده اسناد زنده و گوياى تاريخ هستند، و حتى ما از آنها بيش از تاريخ مدون بهرهمند مىشويم، آثار باقى مانده از دورانهاى گذشته، اشكال و صور و نقوش روح و دل و تفكرات و قدرت و عظمت و حقارت اقوام را به ما نشان ميدهد، در صورتى كه تاريخ فقط حوادث وقوع يافته و عكسهاى خشك و بى روح آنها را مجسم مىسازد. آرى ويرانه كاخهاى ستمگران، و بناهاى شگفتانگيز اهرام مصر و برج بابل و كاخهاى كسرى و آثار تمدن قوم سبا و صدها نظائر آن كه در گوشه و كنار جهان پراكندهاند، هر يك در عين خاموشى هزار زبان دارند و سخنها مىگويند، و اينجا است كه شاعران نكته سنج به هنگامى كه در برابر خرابههاى اين كاخها قرار مىگرفتند، تكان شديدى در روح خود احساس كرده و اشعار شورانگيزى مىسرودند چنان كه خاقانى و شعراى معروف ديگرى اين آوازها را از درون ذرات كاخ شكستخورده كسرى و مانند آن با گوش جان شنيده، و آنها را در شاهكارهاى ادبى سرودند «1». مطالعه يك سطر از اين تاريخهاى زنده معادل مطالعه يك كتاب قطور تاريخى است و اثرى كه اين مطالعه در بيدارى روح و جان بشر دارد با هيچ چيز ديگرى برابرى نمىكند، زيرا هنگامى كه در برابر آثار گذشتگان قرار مىگيريم گويا يك مرتبه ويرانهها جان مىگيرند و استخوانهاى پوسيده از زير خاك زنده مىشوند، و جنب و جوش پيشين خود را آغاز مىكنند، بار ديگر نگاه مىكنيم همه را خاموش و فراموش شده مىبينيم و مقايسه اين دو حالت نشان مىدهد افراد خودكامهاى چه كوتاهفكرند كه براى رسيدن به هوسهاى بسيار زودگذر آلوده هزاران جنايت مىشوند. و لذا قرآن مجيد دستور مىدهد كه مسلمانان در روى زمين به سير و سياحت بپردازند و آثار گذشتگان را در دل زمين و يا در روى خاك با چشم خود ببينند و از مشاهده آن عبرت گيرند. آرى در اسلام نيز جهانگردى وجود دارد، و به آن اهميت زيادى داده شده اما نه بسان توريستهاى هوسران و هوسباز امروز بلكه براى تحقيق و بررسى آثار و سرنوشت پيشينيان و مشاهده آثار عظمت خداوند در نقاط مختلف جهان، و اين همان چيزى است كه قرآن نام آن را سير فى الارض گذارده و طى آيات متعددى به آن دستور داده است از جمله: 1- قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ: بگو برويد در روى زمين گردش كنيد سپس بنگريد عاقبت و سرانجام گناهكاران چگونه بوده است (نمل: 71). 2- قُلْ سِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ بَدَأَ الْخَلْقَ بگو در زمين سير كنيد و بنگريد خداوند چگونه آفرينش را بوجود آورده است (سوره عنكبوت آيه 20). 3- أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها ... (سوره حج آيه 46) و آيات ديگر ... اين آيه مىگويد: اين جهانگردى معنوى و سير در ارض قلب انسان را دانا و چشم انسان را بينا و گوش او را شنوا مىگرداند، و از خمودى و جمود، رهايى مىبخشد. متاسفانه اين دستور زنده اسلامى نيز مانند بسيارى از دستورات فراموش شده ديگر، از طرف مسلمانان توجهى به آن نمىشود، حتى جمعى از علماء و دانشمندان اسلامى گويا در محيط فكر خود، زمان و مكان را متوقف ساختهاند، و در عالمى غير از اين عالم زندگى مىكنند، از تحولات اجتماعى دنيا بىخبرند و بكارهاى جزئى و كم اثر كه در مقابل كارهاى اصولى و اساسى ارزش چندانى ندارد خود را مشغول ساختهاند. در دنيايى كه حتى پاپها و كاردينالهاى مسيحى كه بعد از قرنها انزوا و گوشهگيرى و قطع ارتباط با دنياى خارج، به سير در ارض مىپردازند تا نيازمنديهاى زمان را درك كنند، آيا نبايد مسلمانان به اين دستور صريح قرآن عمل كنند و خود را از تنگناى محيط محدود فكرى بدر آورند تا تحول و جنبشى در عالم اسلام و مسلمين پديد آيد؟ تفسير نمونه، ج3، ص: 102 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 1/100111768